مادر سلام ! می چکد اشک روانتان
یعنی دوباره تیره شده آسمانتان
ماه عزایتان که همان فاطمیّه است
غم را نشانده کنج دل شیعیانتان
در فاطمیّه سفره تان پهن می شود
تا که شویم ریزه خور نان خوانتان
ما گریه می کنیم برای غم شما
ما گریه می کنیم به قدّ کمانتان
این اشک ها که رحمت موصوله ی خداست
مرهم بُوَد به آتش زخم نهانتان
هجده بهار بیشتر از عمرتان نرفت
مادر!چه زود آمده فصل خزانتان
با هر نفس کشیدنتان آه می کشید
این سرفه ها گرفته توان را ز جانتان
مادر ! هنوز هم که هنوز است روز و شب
آتش زبانه می کشد از آشیانتان
در پیچ کوچه بود که رنگ حسن پرید
دستی رسید و ..ما بقی داستانتان ...
.. یک جمله بیشتر ننویسم فقط .. غلاف:
چندین تَ رَ ک نشانده روی استخوانتان
*** محمد فردوسی***